درگیری
در حال حاضر با نگریستن بر وضعیت زندگی خود و اکثریت جامعه،به راحتی میتوانیم دریابیم که با نیازهای اولیه و سطحی فردی و جمعی خویش درگیر هستیم و این امر فرصت اندیشیدن و پرداختن به نیازها و دغدغه های ارزشمندتری را از ما صلب کرده این درگیری ها بعضا به حدی است که سبب از بین رفتن ارزش
های اخلاقی اعم از وجدان، شرافت، صداقت و… شده است و این گونه انسانیت خویش را خدشه دار کرده
آیا حقیقت زندگی این است که تمام عمر خود را برای مسائل اولیه ایی که مانند کالفی پوسیده به دورمان پیچیده اند صرف کنیم؟
آیا سزاوار است که با گذشت قرن ها و رشد بشریت جنس دغدغه ها و درگیری هایمان
همواره از همان جنس دغدغه های
انسان نخستین باشد؟
آیا سرنوشتمان همانند کرم هاییست که آرزوی پروانه شدن را
در سر میپروراندند،اما در درون پیله ایی آفت زده؛ نطفه شان خفه شد؟
به راستی؛ این کالف پوسیده و پیله های خشکیده را پیچیده بر تن و روح خود حس نمیکنید؟
Conflict
These days by looking at our lives we consider that we’ve been busy with our basic needs which has stopped us from thinking about more important values and needs in our lives.
These struggles can even destroy important values such as faithfulness, loyalty, honesty, etc. That’s how we destroy humanity.
Is life all about basic needs which are like an old rope around us?!
Is it correct that after all these years and all the progress we made, we still struggle with stuff just like primitive men?!
Is our destiny same as worms with the dream of being a butterfly but dead in their cocoon?!
Seriously can’t you feel these rotten ropes and withered cocoons around your body and soul?!